جمعه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۳

بوی خون


در پسین روزهای فصل بهار

برگها در هجوم پاییزند

زردها روی شاخه می مانند

سبزها روی خاک میریزند

جای عطر گل اقاقی و یاس

بوی خون در فضای این شهر است

گوئی احساس سربلندی و اوج

با تمام درختها قهر است

از کف سنگفرش هر کوچه

خون ناحق لاله را شستند

غافل از اینکه در تمامی شهر

سروها جای لاله ها رستند

شب به شب روی هر شاخه سرو

قمری و چلچله هم آواز است

بانگ الله اکبر از هرسو

نغمه ساز است و نغمه پرداز است

هر دهانی که بوی گل میداد

دوختندش به نوک سوزنها

بوی گل شد گلاب و جاری گشت

از دو چشم خمار سوسن ها

ناله پر شرار مرغ سحر

معنی اش ارتداد و بی دینی ست

در زمستان ذوق و اندیشه !

سبز بودن! چه جرم سنگینی ست

ساقه هایی که سبز بودند!

سرخ گشته به خاک غلتیدند

باقی ساقه ها از این ماتم

برگ های سیاه پوشیدند

نخل را کنده بید میکارند

بید مجنون کجا ثمر بدهد!!؟

ای که به روی ماه چنگ زدی!!

باش تا صبح دولتت بدمد..!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر